جواهری در قصر

سلام

ای عزم ،ای پشتکار،نبوغ،تلاش،اعتماد به نفس،معما طرح کن،آشپز،کدبانو...

جوگیر نشوید با شما نیستم،با یانگوم هستم.

 آره همان یانگوم بیچاره که هرچی مصیبت در عالم است یکهو بر سرش فرود می آید. هر چه این جواهر بزم کش محفل آرا می ریسد(!)آن بانو چویی زالو صفت با آن خانواده غارتگر دودره بازش پنبه می کنند وتا می آییم از موفقیت های بانوی بلاکش کیفور شویم یکدفعه یک جاسوس کلاغ صفتی پیدا می شود و برایش پاپوش درست می کند.

آن ملکه مادر و عالیجناب هم که ماست! تا بیایند بفهمند خائن کیست مراسم چهلم یانگوم را هم گرفته اند. حالا این وسط دل آدم کباب می شود برای افسرمین جان گو ،ما که می گوییم بروند یک عقد بالا سر حضرت بخوانند تا راحت تر بتوانند در قصر کار کنند.

ما که حقیقتا از اتمام این سریال خوشحال می شویم چون اولا افسرمین جان گو دست زنش را زودتر می گیرد و می رود سر خانه و زندگیش و دوما ما هم از شر سوزن هایی که وقت و بی وقت توسط خواهر کوچکمان به اسم طب سوزنی در جانمان فرو می رود نجات پیدا می کنیم.      

(بر گرفته از هفته نامه جیم در تاریخ ۴ مرداد)

                                                                                                  

شروع

سلام

من حسین هستم.امروز عضو این وبلاگ شدم و این صفحه رو واسه خودم باز کردم.۱۵ سالمه و خوشحال میشم اگه درباره ی وبلاگ نویسی من رو راهنمایی کنین.الان میخوام گذاشتن عکس رو امتحان کنم امین

نمی تونم یکی من رو راهنمایی کنه

مممممممممممتشکرم